(( سایه ای از پشت پرده ))

نشونه دوران پشت پرده سایه هاست !

(( سایه ای از پشت پرده ))

نشونه دوران پشت پرده سایه هاست !

( جیش )

دشمنان دوست نما ...

از دیشب که تصمیم گرفتم برای 4 ساعت کپه لالا بزارم ، یه حالاته عجیب و غریبی ، به سراغم اومد که بی شباهت به حالات انسانهای نخستین نبود . قضیه از اینجا شروع شد که دقیقا ساعت سه نصفه شب که از پای کامپیوتر بلند شدم ، گفتم برم وضومم بگیرم که الان اذان میدن ، همون موقع یه ذره جیش داشتم که بنا به دلایلی از اجابت مزاج منصرف شدم ، خلاصه نماز رو که خوندم ، تصمیم گرفتم واسه چند ساعت استراحت کنم . البته در عالم خواب هم به دنبال دستشوئی بودم که متاسفانه در خواب هم این امر میسر نشد ! ( چون بیم آبروریزی می رفت ! ) دم دمای صبح که به شدت تحت فشار بودم ، یکدفعه از خواب پریدم ، ساعتو نگاه کردم ، دیدم ای دل غافل خواب موندم . خلاصه هول هولکی لباسامو پوشیدم و راه افتادم . اونجا ( بعدا میگم کجا ، فعلن عجله نکنید ) که رسیدم ، بعد از سلام علیک و ماچ و بوسه ( اه اه ) با حدود 66 نفر از هم دوره ای ها و همچنین نوشیدنه یک استکان چای و بعضا یک لیوان شربت در جوار هر کدام از این بزرگواران ، به فشار غیر قابل تحملی دچار شدم . هر چی هم این در ، اون در میزدم بپیچونمشون ، نمی شد ( همشم تقصیر این آقای ...... بود ، تخته گاز حرف میزد ، البته حرف درست درمون هم نمیزدا ، ببخشید ببخشید ، همه عرایضش به مثابه چُس ناله ای غمناک بود !!!!! ) . خلاصه بعد از کلی آفتاب بالانس زدن و فشار آوردن به اعضاء و جوارح داخلی و خارجی ، موفق به فرار از دست این دشمنان ، دوست نما شدم . حالا رسیدم خونه هرچی زنگ میزنم ، هیچکس در رو باز نمی کنه . من گاوم ، یادم رفته بود کلید با خودم بردارم . هیچی ، داشتم منفجر می شدم . انصافا شما جای من بودین چیکار می کردین . یک آن شیطون رفت تو جلدم که برم ، سراغ آبیاریه !!! باغچه های در خونمون ، که به دلیل کثرت وجود عشاق جوان در این پارک ، به این فیض عظیم هم ، نائل نشدم .

باور کنین دیگه داشتم می ترکیدم که یک آن ، به فکر مسجد محله افتادم . خلاصه که چشمتون روز بد نبینه ، با سرعته 180 کیلومتر در ساعت به سمت مسجد به راه افتادم . حالا اینا رو برای چی دارم میگم ، می خوام بگم که خوب نیست آدم جهت اجابته مزاج ، یاد مسجد محلشون بیافته ، والله گناه داره . بعدشم ، شما واستون تجربه بشه ، قبل از وضو جیشتونو بکنید که به عواقبه امروز من دچار نشین . من میدونم خدا می خواست منو تنبیه کنه . البته ، همیشه معلم کلاس سوم ما ( که اتفاقا از اناث هم بودن ) می گفت : هیچ وقت جیشتونو نگه ندارین ، چون ممکنه به کلیه هاتون آسیب برسونه . ولی ، بنده خدا فکر اینجاشو نکرده بود ، که اگه به تور امثال آقای ...... خوردین ، چیکار کنین !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
*** پنج‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 00:06

سلام دوست من
دوست دشمن نما یا دشمن دوست نما؟؟؟؟ مسئله این است .
ولی خب تجربه ی خوبی کسب کردینا جالب بود تا شما باشی که دیگه زودتر ..... بکنی راستی ما هم از تجربیاتتون استفاده میبریم .
به هر حال آپ با حالی بود .مـــــــــــــرسی .

مجهوله باتجربه هم از شما تشکر می کنه ایضا . راستی از این به بعد اینجا از سانسور مانسور خبری نیست . ببین دارم میگم پیه خیلی چیزارو باید به تنتون بمالینا . نگین نگفتم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد