-
( سیخ داغ )
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 22:01
روز اول کاری در ... الان که دارم این وقایع اتفاقیه رو می نویسم ، دقیقا ساعت 9 صبح روز پنج شنبس و من روز دومیه که تو این شرکت غول پیکر مشغول به کار شدم . نمی خوام چُسی بیام ، اما بعد از کلی جنگ و دعوا با یه بنده خدائی ، بالاخره بله رو گفتم و قبول کردم که تو این شرکت استخدام بشم . نمی دونمم که آخر و عاقبتم چی میشه ، با...
-
( مترو )
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 18:56
یا للعجب ... نمیدونم تا حالا سوار مترو شدین یا نه ؟ ولی مطمئنا ، اگر ساکن تهران بوده باشین ، خواه ناخواه ، برای یکبار هم که شده ، گذرتون به ناوگان حمل و نقل ریلی ، پایتخت افتاده . حالا اگر به هردلیلی ، این توفیق نصیبتون نشده ، پیشنهاد می کنم برای یک بار هم که شده ، به یکی از ایستگاههای مترو سری بزنید . آخه دیدن ،...
-
( حجاب )
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 21:04
خطوط قرمز ... من فکر می کنم در حال حاضر ، دو مدل حجاب تو مملکته اسلامیه ما مرسوم و موجود باشه . نوع اول پوشش اسلامیه ، که عمدتا اکثریت ، خانمهای جامعه ما از این پوشش استفاده می کنند و نوع دوم هم ، از نوع حجاب مبتنی بر پوشش ولنگ و وازه که آقایون هیز و چشم چرون ، به شدت باهاش موافقن . جوریکه عمده سر و دستهائی که شکسته...
-
( اعتکاف )
یکشنبه 7 مردادماه سال 1386 01:07
بسم الله ... پارسال چون تو اُنفوان دوران خدمت مقدس بودم ، هیچ جوری نمی شد برای این 3 روز ماه رجب و شرکت تو این مراسم معنوی ، که ملت میرن دربست تو مسجد می شینن و با خدای خودشون راز و نیاز می کنن ، اقدامی بکنم . همون پارسال نیت کردم که اگر شد ، حتما سال دیگه میرم مسجد دانشگاه تهران و برای معتکف شدن ، ثبت نام می کنم ....
-
( سربازی )
شنبه 6 مردادماه سال 1386 02:17
به چپ چپ ، به راست راست ... نمیدونم چی شد یکدفعه این فکر به اونجام خطور کرد که راجع به سربازی و آقا پسرائی که دفترچه آماده به خدمت گرفتند ، بنویسم . اونم آقازاده هائی که اگر تو کنکور امسال قبول نشن ، باید تشریف ببرن زیر میله پرچم و یه جورائی قراره ماتحت همشون .... بله ! بشه ، اینم خوب می دونم که این روزا به شدت تحت...
-
( کوفته )
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 20:17
امان از دست تو ... از دیشب ، همش دارم میگم (( نگووووووووووووووو کوفت !!! )) گوش نمیدی . اونقدر هی گفتی : کوفت ، کوفته ، کوفت ، امروز که بعد از بوقی یه سر رفتم شرکت برای تصفیه حساب ، ناهارشون کوفته بود !!! من خوش خیالو باش ، به دلم صابون زده بودم ، ناهار شنسل مرغه . خلاصه که هرچی می کشم از دست توء . اون از دیشبت ، این...
-
( جیش )
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 19:06
دشمنان دوست نما ... از دیشب که تصمیم گرفتم برای 4 ساعت کپه لالا بزارم ، یه حالاته عجیب و غریبی ، به سراغم اومد که بی شباهت به حالات انسانهای نخستین نبود . قضیه از اینجا شروع شد که دقیقا ساعت سه نصفه شب که از پای کامپیوتر بلند شدم ، گفتم برم وضومم بگیرم که الان اذان میدن ، همون موقع یه ذره جیش داشتم که بنا به دلایلی از...
-
( به امید خدا )
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 20:24
نمی دونم ... نمی دونم این شروع به کجا ختم می شه ؟ ولی گفتن و رفتن بهتر از نگفتن و موندنه ! هرچند که هیچ موقع دل خوشی از رفتن و همراه بودن ندارم ، ولی این بار در سکوت و تنهایی این محیط ، می خوام برای دل خودم بنویسم . می خوام از دلخوشیها / ناخوشیها / روزمرگیها / جوونی و خاطراتش / تهران و آدماش / رفاقتها و دوستیهاش ،...