(( سایه ای از پشت پرده ))

نشونه دوران پشت پرده سایه هاست !

(( سایه ای از پشت پرده ))

نشونه دوران پشت پرده سایه هاست !

( سیخ داغ )

روز اول کاری در ...

 الان که دارم این وقایع اتفاقیه رو می نویسم ، دقیقا ساعت 9 صبح روز پنج شنبس و من روز دومیه که تو این شرکت غول پیکر مشغول به کار شدم . نمی خوام چُسی بیام  ، اما بعد از کلی جنگ و دعوا با یه بنده خدائی ، بالاخره بله رو گفتم و قبول کردم که تو این شرکت استخدام بشم . نمی دونمم که آخر و عاقبتم چی میشه ، با خداست . بگذریم ... . یه چیزی که از دیروز خیلی به نظرم جالب اومده و توجه منو به خودش جلب کرده ، اینه که تمام همکارای جدیدم اکثرا آدمای خوش برخورد و محترمی هستن . خصوصا رئیسمون که واقعا یک انسان بسیار مودبه . البته الان برای اظهار نظر کردن خیلی سخته و نمیشه روی ظاهر افراد قضاوت کرد که مثلا این آدم با این طرز برخورد محترمانه ، حقیقتا آدم خوبیه یا نه ؟ ولی راجع به رئیس بزرگ ، با هرکدوم از بچه ها که صحبت کردم اکثرا ازش تعریف می کردن و می گفتن که خیلی آدم خوب و مهربونیه . به هرحال باید ماند و دید .

خب می خوام یه مقدار از موقعیته استراتژیک محیط کارم براتون بگم . فکر کنم خوشتون بیاد و بعضیها هم ذوق مرگ بشن که ، کاشکی جای من بودن !!! واقعا نمیدونم که این از خوش شانسیه منه یا از بدشانسیم ، چون دقیقا میز من روبه روی W.C خانوما قرار گرفته  ، البته این خودش جای بسی تعجب داره ، که چرا یک همچنین رخدادهای منحصربه فردی ، فقط برای من اتفاق می افته . ولی خب بین خودمون باشه ، این میدان دیدی که من دارم ، جون میده واسه آدمای چشم چرون و هیز  . فلذا اینم گفته باشم که من پسر فوق العاده چشم و دل پاکی هستم . چون معمولا تو اینجور مواقع مثله یک پسر خوب و نجیب و ایضا عجیب ، سرمو میندازم پائین و اصلا به روی خودم نمیارم که چه خبره ؟

ولی دیروز که به چهره دو تا از این بانوان محترمه توجه کردم ، به این نتیجه رسیدم که اگر این W.C نبود ، چه بلاها که به سر این بشر دوپا نمیومد . مِدِنی !!! اکثر این مراجعه کننده ها در موقع ورود به موال یه قیافه ای دارن ، و موقع خروج هم یک چهره کاملا متفاوت با قبل . البته اون چهره ی قبل از عملیات تخلیه ، خیلی خیلی خنده داره  ! طبق آخرین تحقیقات من ، خانوما ( البته همکارای ما که اینجورین !!!!!! ) جیششونو تا سرحد مرگ نگه میدارن و موقعیکه در شرف انفجار قرار گرفتن ، تصمیم به اجابت مزاج می گیرن . برای همینم بیشترشون عجله ای ، یعنی بدو بدو و با چهره ای رنگ پریده به سمت دستشوئی حرکت می کنن . البته من کارشناس نیستم که بخوام اظهارنظر کنم !!! شایدم دلایل متعدد دیگه ای وجود داشته باشه ، که اصلا اصلا به من و امثال من ربطی نداشته باشه ( حیف که نمی خوام ربطش بدم ، وگرنه ....  ) ، اما نظر من همین چیزی بود که گفتم و فکر هم می کنم تا حدی درست باشه ، چون از قدیم و ندیم هم گفتن : رنگ رخساره خبر می دهد از سِرّ درون !!!!

حالا ؛ از اونور عملیات های مربوط به جیش جات ( اعم از بزرگ و کوچیک ) که انجام شد ، با چهره ای بشاش و شاداب از W.C خارج میشن و بعضا موقع خروج یک خنده ملیح هم تحویل من میدن و منه بیچاره هم نمی دونم باید چه عکس العملی نشون بدم  . البته میشه حدس زد که این خنده ملیحانه از کجاشون نشأت می گیره ! بماند ... نگران نباشید ، نمیگم کجاشون ؟ چون ممکنه به بعضیا بربخوره و فکر کنن که من خیلی بی ادب تشریف دارم . همونطور که گفتم این مشاهدات همه مال دیروز بود و من به عنوان یک کارمند وظیفه شناس از امروز سعی کرده و خواهم کرد ، که سرم به کار خودم باشه و دیگه از این مشاهدات متافیزیکی انجام ندم  . البته میدونم که نمیشه ، ولی تلاشمو می کنم که دیگه تکرار نشه . ( چند لحظه صبر کنید ... )

خب . همین چند لحظه صبر شما ، برای من بالغ بر سه ساعت طول کشید . چون الان که می خوام ادامه مطالبمو بنویسم ، دقیقا ساعت دوازده ظهر هستش . داشتم می گفتم که ...

حالا تو همین جماعت همکار از نوع اناثش ، یه دخترخانومی هست که خیلی در حق من لطف کرده . یعنی از دیروز که تو این شرکت مشغول به کار شدم ، کل سیستم اتوماسیون اداری رو برای من شرح داده ، اونم در کمال متانت و حوصله . جدا جای خواهری ، خیلی خانومه و امیدوارم یه روزی بتونم ، این لطفشو جبران کنم  . درسته اعتراف کردن خیلی سخته ، اما ، مِدِنی !!!! من چون خیلی گیج تشریف دارم و همیشه موقع یادگیری به همه کس و همه چی فکر می کنم الا همون چیز مورد بحث ، برای همینم سر و کله زدن با موجودی به خنگیه من  کار فوق العاده دشوار و سختیه . به همین علتم باید به ایشون فوق العاده سختی کار تعلق بگیره !!!

از خانومای همکار که بگذریم ، اینجانب بیشتر با رئیس بزرگ  ارتباط دارم و در حال حاضرم ، به عنوان رئیس دفتر معاونت اداری مشغول به کار هستم . شکرخدا همه چی خوب و میزونه . البت نمیدونم ، شاید چون تازه واردم و داغ  ، همه چی به نظرم خوب اومده و واقعیت چیز دیگه ایه !! فکر کنم به مرور زمان واقعیت قضیه معلوم بشه .

دیشب تو راه بازگشت به منزل ، یکی از همکارا ، توصیه های پدرانه ای به من کرد که خیلی برام ارزشمند بود ، می گفتش : پسرم از من میشنوی تو محیط کارت با کسی شوخی نکن ، سعی کن کارتو به نحو احسنت انجام بدی ، حواست به دور و برت باشه ، چون آدم چیز گُنده هم زیاده و ممکنه که برات بزنن  و ..... خلاصه از این قسم نصیحتهای پدرانه . من هم بعد از شنیدن نصایح ایشون از همون دیشب عزممو ، جزم و اونجامم هَماوُردم که این سیستم اداری رو ، هرچه زودتر یاد بگیرم و پوز این همکارای چیز گشاد قسمت رو بزنم .

شاید فکر کنید که ، چه دلیلی داشته ، که من یه همچین تصمیمی گرفتم ؟ واقعیته امر اینه که متاسفانه اکثر همکارای آقا ، عمدتا در طول زمان اداری ، دست به خایه  تشریف دارن و مدام در حال چیزموش ، چال کردن هستن . اونقد تنبل و موزمارن ، که وقت اداریشون رو به ولگردی و حرفای صدتا یه غاز زدن میگذرونن و بعد به اسم داشتن کارای نیمه تموم ، اضافه کاری هم می مونن . ای الهی که اون اضافه کاری بخوره تو فرق سرتون . والله این پولی که اینا می گیرن مشکل داره ، حتی از گوشت سگم ، حرومتره . بی خود نیست یک شبه همش خرج دوا و دکتر و عمل بواسیر و هزارتا کوفتو زهر مار دیگه میشه  . من نمیدونم مملکته ما ، با یه همچین مجموعه اداری و کارمندهای فداکاری !!!! ، چطور می خواد پیشرفت کنه ، الله اعلم . بیخود نیست میگن : مملکتو امام زمان (عج) نگه داشته . چون اگه دست این مفت خورا باشه ، دو روزه همه سرمایه کشورمونو به چیز میدن .

علی ایحال نتیجه این آپ اینه که ، اولا این خیلی اشتباهه که به خاطر تنبلی یا بعضا انجام کار اداری ، هی برای جیشتون بخونید : جیشم برو فردا بیا ، با آفتابه طلا بیا ! از من گفتن بود ، چون ممکنه یه دفعه منفجر بشین و همه چی رو به ...  بکشید !! ثانیا خوبه که هممون یه ذره وجدان و حس احساس مسئولیت داشته باشیم . اونی که از زیر کار درمیره ، فکر میکنه که زرنگه و هیچکس نمی بینش ، غافل از اینکه ، ای خر غلمراد ، تو کجا داری سیر می کنی ؟ چون اون خدائی که ناظر به همه اعمال ماست ، یه سیخ داغ و درازی واست آماده کرده تا در ازای جزای اعمالت ، به ماتحتت حواله کنه ! تازه اونم نه از قسمت داغ سیخ ، بلکه از قسمت سرد سیخ !!! ( هرکس تونست بگه ، چرا از قسمت سرد سیخ ، تو اونجای فرد از زیرکار دررو ، وارد می کنن و چرا قسمت داغ سیخ بیرون می مونه ؟؟؟؟؟ هرکس بگه جایزه داره . ) و ثالثا اینکه مطمئن باش که تو همین دنیا هم ، تقاص این کم فروشیها و پدرسوخته بازیهاتو خواهی داد . شک نکن ، جناب آقای همکاره زبر و زرنگ !!!!

( مترو )

یا للعجب ...

نمیدونم تا حالا سوار مترو شدین یا نه ؟ ولی مطمئنا ، اگر ساکن تهران بوده باشین ، خواه ناخواه ، برای یکبار هم که شده ، گذرتون به ناوگان حمل و نقل ریلی ، پایتخت افتاده . حالا اگر به هردلیلی ، این توفیق نصیبتون نشده ، پیشنهاد می کنم برای یک بار هم که شده ، به یکی از ایستگاههای مترو سری بزنید . آخه دیدن ، اتفاقاتی که داخل مترو و در طول یک سفر درون شهری براتون پیش میاد ، خالی از لطف نیست . باور کنین با پدیده های شگفت انگیزی رو به رو میشین که به نظر من ، اصلا خوشایند و در شأن فرهنگ ایران و ایرانی نیست . ولی چه کنیم که متاسفانه همه ی این افراد هموطنای خودمون هستن و با عنایت به اصل ایرانی بودن ، همه اعمال و رفتار این جماعت از پَس . اصلا می دونید چیه ، اصولا ماها ، عادت کردیم ، که اول یک وسیله رو وارد زندگیمون کنیم و بعد ، به دنبال فرهنگ استفاده از اون بگردیم .

راستش پنج شنبه هفته گذشته ، جهت رفتن به بهشت زهرا و دیدار اقوام و دوستانی که به دیار باقی شتافتند ، مجبور به استفاده از این وسیله نقلیه عمومی شدم . البته بار اولم نبود که از مترو استفاده می کردم ، اما خاصیت وبلاگ نویسی باعث شده که به اتفاقاتی که در اطرافم می افته ، دقت بیشتری داشته باشم . به همین جهت در طول این سفر زیر زمینی و بعضا رو زمینی ، یک سری رفتارها و حرکات محیر العقولی از این ملت شهیدپرور دیدم ، که تا الان به این برخوردها ، با دید کارشناسانه خودم !!!!! دقت نکرده بودم .

1- یکی از اون رفتارها ، دقیقا در زمان ورود قطار به ایستگاه اتفاق می افته ؛ نمیدونم ، دقت کردین : مدام از پشت بلندگوی ایستگاه اعلام میشه : (( مسافرین محترم ، لطفا از خط قرمز کنار جایگاه ، عبور نکنید ! )) حالا واکنش افراد نسبت به این هشدار : یه سری اونقد گیج و بوق ، تشریف دارن که اصلا نمی فهمن ، این مأمور بدبخت ، داره خودشو واسه کی جِر میده . از اونور ، یه عده هم برای اینکه نشون بدن ، خیلی آدمای نترس و باچیزی !!! هستند ، از خط که عبور می کنند هیچ ، حاضرن رو ریل هم بپرن ! به خدا آدم مات می مونه ، چی بگه .

2- حالا موقعیکه قطار به ایستگاه میرسه و درب واگنها باز میشه ..... ، آقا این خلق الله برای سوار شدن ، با دورخیزی که بیشتر شبیه ، دورخیز شرکت کننده های مسابقات پَرش سه گامه ، خودشون رو به داخل واگن پرتاب می کنن . جالبه که ، در این خیزش کانگورو وار ، وضعیت هیچ کس و هیچ چیز ( اعم از زن و بچه و پیر و جوون ) واسشون مهم نیست .

3- یه چیز دیگه ، که به نظرم خیلی جالب اومد ، این بود که ، مترو تنها وسیله ایه ، که اول مسافرای داخل ایستگاه سوار میشن و بعد افرادیکه قصد پیاده شدن دارند ، قطار رو ترک می کنن !!! خدائیش خنده دار نیست ؟ تازه ، خوبه که رو سردر تمام دربها هم نوشته شده که : (( مسافر گرامی ، ابتدا اجازه دهید ، مسافرانی که قصد ترک کردن قطار را دارند ، از واگن خارج ، و سپس شما سوار شوید . )) اما پنداری همه مسافران عزیز !!! آهو تشریف دارن و هیچ کس این جمله رو نمی بینه !

4- یه چیز دیگه ، که این هفته برای اولین بار دیدم ، این بود که ، مترو شده پاتوق یک سری افراد کور و چلاغ و گدا و دزد و جیب بر و .... ( خدا بده برکت ) . تروخدا موقع سوار و پیاده شدن از واگن ، مواظب کیف و جیبتون باشین . راستش تو راه برگشت به منزل ، موقع توقف تو ایستگاه امام خمینی و هجوم بی محابای ملت برای سوار شدن ، تو همون هیرو ویریه هُل دادن ها ، موبایل دو تا از مسافرها رو زدن ، که خوشبختانه با تیزچنگی یکی دیگه از مسافرا ، مچ آقا دزده در حین سرقت گرفته شد . جالبه ، بهش میگه : موبایل این آقا دست تو چیکار می کنه ؟ باکمال پرروئی جواب میده : می چه میدونم !!! احتمالا موقع سوار شدن افتاده تو جیبم !!! البته به ایستگاه بعدی که رسیدیم ، آقا دزده رو به حراست مستقر در ایستگاه ، تحویل دادن . اما خب ، چه فایده ؟ مطمئنم ، آقا دزده مهربون ، بعد از پرداخت باج سیبیل و بنا به مسائل امنیتی !!! ، مجددا آزاد میشه و دوباره روز از نو ، روزی از نو !!!

5- یه کار دیگه ای که ، جدیدا مد شده و من تا الان ندیده بودم و در نوع خودش هم یک رویداد منحصر به فرد به حساب میاد ، نوشتن یادگاری ، شماره تلفن و ترسیم انواع و اقسام نقوش مینیاتوری و نموداری ، روی در و دیوار واگنهای مترو هستش . من جدا نمی فهمم که ما تا کی می خوایم این فرهنگ و پرستیژه بالامون رو به رُخ مردم دنیا بکشیم . بسه بابا ، به خدا خجالت داره . بعدشم ، به نظر من افرادیکه بی هنریشونو ، رو در و دیواره واگنها خرج می کنن و با این کارشون به سرمایه ملی ما آسیب می رسونن ، یک مشت عقب افتاده ذهنی هستن که متاسفانه واگنهای قطار رو ، با خر دوسیلندر کدخدای دهشون اشتباه گرفتن . جدا این فرهنگ بالای اجتماعی ، تو مملکته ما چه کردههههههههههههه !

6- حالا بماند ، که بعضی از خانومهان نسبتا محترم ، هم با کمال پرروئی سوار واگنهای مربوط به آقایون میشن ! تازه اونم تو اوج شلوغی و ازدحام ، زوری خودشونو می چپونن قاطیه ما آقایون ؟ آخه بابا ، به خدا من اینکاره نیستم . درسته از قروقاطی وایسادن ، بدم نمیاد ، ولی خب نه اینجوری !!! ماشالله اونقدم کم رو تشریف دارن ، که اگه یه وقت بهشون اعتراض کنی ، که خانوم جون بی زحمت ، اگر میشه تشریف ببرید تو قسمته بانوان ، اونجا خالیه ؟ همچین نگات می کنه ، پنداری می خواد از قسمت تحتانی ، جِرت بده !

علی ایحال ، یکبار دیگر ملت غیور ما ، به جهانیان ثابت کردند ، که با تکیه بر اصول فرهنگیه بومی و تخمانتیکه حاکم بر جامعه ایرانی ، می توان از مترو هم به نحو احسنت !!!! استفاده کرد . البته شایدم امثال من که خیلی ادعای با فرهنگیمون میشه ، نمیتونیم خودمونو با این فرهنگ تخمی تخیلی ، وفق بدیم . البته همشم مردم ما مقصر نیستن ، حیف که نمی خوام پا رو اونجای مسئولین مترو بزارم ، وگرنه می گفتم که ، تو این آشفته بازاره بی بنزینی و کمبود سوخت ، و هجوم سرسام آور مردم ، چه گربه ها که نمی رقصونند و چه بامبول و مسخره بازیها که از خودشون در نمیارن . بطور مثال ، یه روز کولر قطارهاشون کار می کنه میشه یخچال فریزر ، موقعیم که شیطنتشون گل می کنه و به اسم خرید تجهیزات ، می خوان نرخ بلیطها رو بکشن بالا ، واگنها از شدت گرما تبدیل میشه به سونای بخار ، در حدی که از دم و دستگاه آدمم ، چیک چیک ، آب راه می افته . حالا بماند که ، چه فشار ..... !!! سعی می کنم ، راجع به این مشکلات مدیریتی مترو هم ، مفصل تر بنویسم . راستش حرف زدن راجع به دنیای بی پدر و مادر ، و ایضا پدرسوخته سیاست ، دو تا چیز !!! می خواد که من نمیدونم ، دارم یا ندارم !

( حجاب )

خطوط قرمز ...

من فکر می کنم در حال حاضر ، دو مدل حجاب تو مملکته اسلامیه ما مرسوم و موجود باشه . نوع اول پوشش اسلامیه ، که عمدتا اکثریت ، خانمهای جامعه ما از این پوشش استفاده می کنند و نوع دوم هم ، از نوع حجاب مبتنی بر پوشش ولنگ و وازه که آقایون هیز و چشم چرون ، به شدت باهاش موافقن . جوریکه عمده سر و دستهائی که شکسته میشه هم ، برای همین نوع آخریه . قبل از اینکه بخوام پا رو چیز - منظورم دُم - بعضیا بزارم ، باید بگم که متاسفانه ، تو نوع اول پوشش که از اون به عنوان پوشش اسلامی نام بردم ، با یک بحران دوگانگی روبه رو هستیم . حتما می پرسید چطور ؟

حالا ، تو همین دسته از بانوان مقید به استفاده از چادر و پوشش اسلامی ، هستند خانومهائی که ، به شدت چادر مشکی سرشون می کنند و خودشون رو مقید و محجبه جلوه میدن ، اما خدا اون روز رو نیاره که یک وقت نسیم دل انگیزی ، بادی ( حالا چه اون باد طبیعی باشه یا غیر طبیعی ، آخه مولد بعضی از بادها ، همون شخص مورد نظره !!! ) چیزی به چادر همین اناث به ظاهر محجبه برخورد کنه ... ، چه چیزا که هویدا نمیشه . جدا رحمت به اون بادی که با هر وزیدنش ، دل یه عده رو از عزا در میاره . البت بنده هم از وزیدن اینگونه بادها بدم نمیاد . چون بالاخره یه سری اطلاعات مخفی و ارزشمند طرف دست آدم میاد . حالا بگذریم که اون اطلاعات به ظاهر محرمانه ، چه چیزا که نمی تونه باشه ، از چُسان فِسان های مخفی در زیر چادر گرفته تا انواع لباسهای تاپ و توپ و بدن نما و ... باقی قضایا . ( اگر کسی خواست بیشتر بدونه ، خصوصی میل بزنه تا واسش مفصل توضیح بدم . )

تا دعوا نشده اینو بگم ، متاسفانه این فرقه از اناث ، آبروی جمیع خانوما اعم از با حجاب و بی حجاب رو ، یکجا بردن . البته خود من به شخصه ، وضعیت اسفناک این افراد معلوم الحال و ایضا خوش تراش رو ، به حساب سایر بانوان محترمه نمیزارم . ولی خب چه میشه کرد . کاملا عیان است که این دسته از محجبین بی اصالت ، آبرو و اعتبار اون دسته از محجبین با اصالت رو هدف گرفتند . به نظرم سعی دارند که پوشش مبتنی بر چادر رو لوث کنند و فکر هم نمی کنم که بتوان راهکاری برای مقابله با این دسته از خانومهای تک پوشش ، ارائه داد . جالبه که ، برخی دوستان ذکور ما ، از این وضعیت ناراضی که نیستند هیچ ، بعضا دعاگو هم هستند . چون اعتقاد دارند که این افراد با سوء استفاده از این پوشش ، سعی در جلب توجه و نظر برخی آقایونه معلوم الحال و سرویس دهی هرچه مطلوب تر به جمیع مشتریان رو دارند .

و اما حجاب از نوع ولنگ و واز . از دید نگارنده ، عواقب این نوع پوشش بسیار کمتر از نوع اول ( منظور ، اون دسته از افرادیه ، که از چادر ، استفاده ابزاری می کنند ) هستش . حتما می پرسین چرا ؟ ببینید ، پوشش به صورت ولنگ و واز ، یک موضوع شناخته شده است و عرف جامعه ما هم این پوشش رو پذیرفته و فقط مسئولین کشوری و لشکری ، بال بال می زنن و چیزه خودشونو جِر میدن که این نوع حجاب رو اصلاح کنند . انصافا حق هم دارند . چون همینجوری که داشت پیش می رفت ، شلوارها و مانتوها هم تنگ تر میشد ، هم آب می رفت و هم کوتاه تر میشد . این اواخر دیده می شد ، که پاچه های شلوار به زیر زانوها رسیده بود . فکر کنم اگر همین روند رو به رشد تا دو سال دیگه ادامه داشت ، ملت مینی ژوپ می اومدن بیرون .

واما هدف و منطقی که باعث میشه ، این دسته از خانومها ، از این پوشش استفاده کنند ، ( البته با عنایت به اینکه فکر نمی کنم جمیع خانومهای ولنگ و واز ، از این نوع لباس پوشیدن نیت بدی داشته باشند ) به نظرم ، اکثرا فقط مدپرست و مقلد هستند ، یعنی هدفشون اینه که خودشون رو به صورت آپدیت شده به بازار عرضه کنند و تنها هدفشون اینه که ، جدیدترین مدلهای اونور آبی رو به بازار ، عرضه کنند . بعضا عده ای از همین دوستانه اناث هم ، نمی دانند که چطور لباس بپوشند . بدین معنا که از لحاظ سلیقه ای ، شلخته تشریف دارن و همیشه به صورت شنبه ، چهارشنبه لباس می پوشن و همین ناموزونی باعث میشه که فکر کنیم یه جوره عجیب و غریبی لباس می پوشن و از پوشش ظاهریشون ، برداشت بدحجابی یا بی حجابی بشه .

در صورتیکه من مطمئنم ، نیت اون دسته از اناثی که از پوشش چادر استفاده ابزاری می کنن ، فقط و فقط تخریب جایگاه حجاب و پوشش مبتنی بر چادر هستش . پس نتیجه اینکه این دسته از افراد ، مُخِل امنیت اجتماعی ما هستند و در اصل نیروی انتظامی باید با این دسته از محجبین دروغین ، برخورد کنه ، نه با دختر خانومی که حالا ممکنه ، سهوا مانتوئی که تنش کرده تا بالای زانوی مبارکش باشه ، یا مثلا روسری که سرش کرده ، ممکنه کوتاه باشه و باعث شده که موهاشون نمایان بشه .  البته من نمیگم برخورد نشه ، نه ! اتفاقا با امثال این خانومها هم باید برخورد بشه ، اما برخورد دوستانه ، محترمانه و ارشادی ، چون احتمال داره اون خانوم بد حجاب ، سهوا این اشتباه رو مرتکب شده باشه و با یه برخورد دوستانه از طرف نیروی انتظامی هم ، متوجه اشکالاتی که در فرم لباس پوشیدنش هست ، بشه و فرم تزئینات داخلی و خارجیش رو اصلاح کنه !!!  

و بالعکس معتقدم ، با اون خانوم به ظاهر چادری که زیر پوشش متظاهرانش ، همه جور فسق و فجوری رو انجام میده ، صرفا از ارشاد عملی همراه با چک و مشت و لگد و حبس و شلاق و ... استفاده بشه ، تا هم جنبه تادیبی برخورد بیشتر بشه و هم سایر دوستان و هم مسلکان این خانومه ناهنجار ، حساب کار دستشون بیاد .

درپایان عرایضم بر این نکته تاکید می کنم که ، اون دسته از بانوان محترمه ای که حجاب اسلامی رو به صورت نرمال و و ایده آل رعایت می کنن ، روی جفت چشمهای بنده جا دارند و احترام همه این عزیزان هم بر بنده واجبه . راستی سعی می کنم تو پست های بعدیم راجع به حجاب ایده آل هم ، چُس مثقال افاضاتی  ارائه بدم . باشد که مقبول افتد .

( اعتکاف )

بسم الله ...

پارسال چون تو اُنفوان دوران خدمت مقدس بودم ، هیچ جوری نمی شد برای این 3 روز ماه رجب و شرکت تو این مراسم معنوی ، که ملت میرن دربست تو مسجد می شینن و با خدای خودشون راز و نیاز می کنن ، اقدامی بکنم . همون پارسال نیت کردم که اگر شد ، حتما سال دیگه میرم مسجد دانشگاه تهران و برای معتکف شدن ، ثبت نام می کنم . ولی نمیدونم چرا امسال هم دوباره یادم رفت ، البته خبردار شدم ، ولی موقعی فهمیدم که دیگه کار از کار گذشته بود و دیگه نمی شد کاری کرد . به چند تا از بروبچ هم رو زدم ، اما اینطور که فهمیدم اونا هم مثه خودم ، مشکلی تو گل و گشاد بودن نقطه گرانیگاه بدنشون داشتن ، به همین علت هم بنده رو گذاشتن سر کار . خدائیش امسال خیلی نیاز داشتم که برای سه روزم که شده ، از دوست و رفیق و خصوصا خانوادم دور باشم . جدا از دست همشون ، خسته شدم .

حالا که نشد ! ولی تصمیم گرفتم برای جا نموندن از قافله معنوی این دوستان هم که شده ، این سه روز رو پا به پاشون روزه بگیرم و یه جورائی تقوای الهی رو پیشه کنم . البته اینو خوب می دونم که شیطون به من اجازه نمیده که بخوام پسر خوبی باشم . برای همین دوست دارم ، برای یک بار هم که شده ، خودمو آزمایش کنم ، ببینم توان مقاومتم در برابر شیطون چقدره . فکر کنم خیلی سخت باشه ، چون بعضی وقتا یک شیطنت هائی کردم ، که شیطون شخصا جلوی بنده لُنگ انداخته و کلی درس از من گرفته !!! نمیدونم ، فکر می کنم به امتحانش بیارزه .

به عنوان روز اول ، موفق شدم امروز رو ، روزه بگیرم . به امید خدا فردا و پس فردا رو هم بگیرم ، دیگه حله . فقط خدا کنه ، که من هم بتونم از این سفره ای که پهن شده ، لقمه ای هرچند کوچک بردارم . یه پیشنهادم برای شما دارم ، اگر فکر می کنید می تونید دوستان معتکف رو همراهی کنید ؛ تا دیر نشده ، بسم الله ... .

( سربازی )

به چپ چپ ، به راست راست ...

نمیدونم چی شد یکدفعه این فکر به اونجام خطور کرد که راجع به سربازی و آقا پسرائی که دفترچه آماده به خدمت گرفتند ، بنویسم . اونم آقازاده هائی که اگر تو کنکور امسال قبول نشن ، باید تشریف ببرن زیر میله پرچم و یه جورائی قراره ماتحت همشون .... بله ! بشه ، اینم خوب می دونم که این روزا به شدت تحت فشار هستند . تشویش و اضطراب رو تو چهره تک تک شون میشه به وضوح دید . خصوصا اون آقا پسرائی که بچه ننه تشریف دارن و با اون قیافه های درهم و برهمشون ، تمام بدهیهای آدم رو یادآوری می کنن .

اولا اگر از قماش یه همچین آقا پسرائی هستین ، باید بگم که گندتون بزنه ، مگه شماها مرد نشدین . خجالت بکشین ، با این لوس کردنا و ننه من غریبم بازیا ، آبروی هر چی مرد بردین . والله قباحت داره . با این کارای شما ، دیگه من روم نمیشه ، تو چشم آقایون که هیچ ، حتی تو چشم اناثه مکرمه از نوع پریزادشم نگاه کنم . پس این جنگولک بازیها رو تمومش کنید تا بعدش بگم که باید چیکار کنید و چه بلاهائی قراره سرتون بیاد .

حالا فرض می کنیم یه آقا پسره ژیگولِ ، سوسول و مو فشنی ، دانشگاه قبول نشده و قراره بره سربازی . خب ، کی میدونه اولین بلائی که قرار سرش بیاد چیه ؟ البته یه راهنمائی کنم ، که این بلاها از بالاترین نقطه بدن ، یعنی موهای سر ، شروع میشه و دقیقا تا کف پا ادامه داره . البته به یه نقاط معلوم الحالی از بدن که میرسه ، بیشتر به آدم فشار میاره ، که صد البته ، مطمئن باشین که به اون فشارش می ارزه . طبق نظر فلاسفه : اصولا بعضی چیزای دردناک هم می تونه بسیار لذت بخش باشه . اینم بگما ، که ممکنه در آنِ واحد متوجه نشین ، ولی بعدا و به مرور متوجه میشین که خدمت سربازی ، یه جاهائیتون رو به شدَّت گشاد کرده و بعکس یه جاهای دیگتون رو ، به حِدًّت تنگ . خاصه که زیاد نگران نباشین ، ولی حتما قبل از اعزام به پادگان آموزشی ، روغن قرچک و مازولا ، به اندازه کافی تهیه کنید و با خودتون ببرید . قول میدم بعدا ، جای مصرفشو هم براتون شرح بدم . البته به شرط اینکه خوب به خاطرتون بسپارین و فراموشش نکنین .

خب داشتم می گفتم ، اولین بلائی که به سر مبارکتون میاد ، اینه که باید تشریف ببرید سلمونی و به آقای آرایشگر عرض کنید که در کمال متانت ، موهای فشنه ژل مالیدتون رو با نمره 2 بتراشه . اینجا ذکر دو نکته ، خالی از لطف نیست که در همین قدم اول ، شما که قراره موهاتون رو کچل کنید ، چه کاریه ؟ مگه پولتون زیادی کرده که برین آرایشگاه . هیچم نمی خواد دست به تنبونه آرایشگر و بابا و داداش و ننه و ... سایر فک و فامیلای اصلی و نسبیتون بشین . خودتون ماشین ریش تراشو بردارین و با تیغه شماره صفر ( دقت کنین ، نمیگم شماره دو ، چرا ؟ چون دیگه دو با صفر واستون هیچ فرقی نمی کنه . تازه ، حالا حالاها باید کله مبارکتون ، مثه کون مرغ ، سفید باشه و برق بزنه . پس نتیجه می گیریم که به نفع خودتونه . ) کله مبارک رو صفا بدین و  الهی به امید تو . به نظر من تجربه خوبیه . یه ترفنده دیگه ای که ، به ذهنم میرسه ، اینه که قبل از شروع اصلاحات ، خودتون رو تو آینه ببینید . اونوقت بعد از پایانه اصلاحات هم ، خودتون اولین کسی باشین که چهره زیباتون رو تو آینه می بینین . فکر می کنید با چه قیافه ای رو به رو بشین ؟ من براتون میگم : به محض اینکه چشم باز می کنید ، با یه آش خوره سرتاس و کج و کوله ، اونم از نوع چُس ماه خدمتش ، روبه رو میشین . خدائیش من نمی دونم ، امثال ما آقا پسرا ، اون روزی که خودمونو با این وضعیت تو آینه می بینیم ، به چه امیدی زنده ایم و به زندگیمون امیدوار ؟ هان . راستش من خودم جواب درست و حسابی برای این سوال پیدا نکردم ، اما یه چیزی رو خوب فهمیدم که ، به قول بروبچ : (( این نیز بگذرد ... ))

خب ، تا اونجا رسیدیم که شما مو و پشم و کرکتون رو ریختین پائین و کاملا ناامیدانه از حمام خارج میشین . اگر از اون دست خانواده هائی هستین که براتون جشن شروع سربازی می گیرن ، باید بگم به محض خارج شدن از حموم ، احتمال داره مورد تمسخر و مضحکه و بعضا نیش و کنایه ی اناث و ذکور فامیلتون قرار بگیرین . توصیه من به شما اینه که : اصلا اهمیت ندین ، جوریکه طرفتون فکر کنه ، تخمتونم نیست !!! ( البته تخم که خوبه ، ولی اگر بتونید اونقد ریلکس و بی خیال باشین که فکر کنن ...... تونم نیستن ، خیلی عالیه ! یعنی باریکلا دارین . ) البته قبول دارم ، آدم نمی تونه حرفی هم بزنه و بی جنبه بازی در بیاره . علتشم اینه که خودتون خواستین این بلاها سرتون بیاد . براتون دعوتنامه نفرستاده بودن که ! می تونستین یه عمر خوش و خرم مثله یک سرباز فراری ، زیر سایه ی پدر و مادر ، اونم با مدرکه دیپلم ، به زندگیتون ادامه بدین و غازتون رو بچرونین . خب ، خودتون نخواستین . بعدشم ، چشمتون کور ، دندتونم نرم ، هرکی خربزه می خوره ، پای لرزشم میشینه . اینکه دیگه غصه خوردن نداره . خودم دادم !!! که لعنت بر خودم باد ، می خواستین ندین . اصلا به من چه !

و اما مَسئَلَتُن ، شبی که فرداش قراره به پادگان آموزشی اعزام بشین . وای وای ... ، به قول شاعر : اونشب چه شبی است ، شب فشار است اون شب . آش خورو ببین ، چه نگرانست اون شب ! اینو بی تعارف بگم ، یکی از بدترین شبهای عمر من ، همین شب بود . تازه من تنها هم بودم ، همه خانواده و اهل و عیال رفته بودن مسافرت ، اونم اصفهان . منه بدبخته کچلم ، از غصه ور دله یکی از دوست پسرام خوابیدم . ( بی ادبا فکر بد نکنین ، همین بنده خدا ، قرار بود صبح منو تا دَم پادگان برسونه . برای همین اومد خونه ما که من تنها نباشم . ) تا سرتون نیاد ، متوجه نمیشین من چی میگم . خلاصه که شب فردائی که قراره به پادگان آموزشی اعزام بشین ، کم از شب اول قبر نیست ، باور کنین . البته من شنیدم ، تو زندگیه هر انسانی ، شبائی هم هست که کم از شب پادشاهی نیست . ولی خب من که هنوز ندیدم ، فقط شنیدم . حالا باید منتظر ماند و دید . به قولی : شنیدن کی بود ماننده دیدن ، نه ؟

یه چیز دیگه ای که تو این مقال می گُنجه و من یادم رفت ، در اول عرایضم براتون توضیح بدم ، اینه که : سربازی و حواشیه دور و ورش باعث میشه، آدم به شدت متدین و اهل دعا و مناجات با خدا بشه . البته این تدین مقطعی ، از ترس تقسیم شدن و افتادن به عجب شیر و پاوه و زرین شهر و ورنومخاست و .... هزارتا دهات کوره دیگس ، که تو این شبا و روزای قبل از اعزام ، گریبانگیرِ آقایونه دفترچه به دست و آماده به خدمت میشه . ببینید ، به نظر من این تشویش و اضطراب ، همیشه با یه جوونی که به خدمت سربازی نرفته ، همراهه . منتها تو حد فاصل ، ارسال مدارک به اداره نظام وظیفه و دریافت دفترچه اعزام و تقسیم و اعزام جهت دوره آموزشی و ...... تا تصفیه حساب و گرفتن کارتِ پایان خدمت ، به شدتِ غیر قابله تصوری ، بیشتر میشه و اود می کنه ، بی تعارف بگم ؛ یه جورائی طرف ...خل میشه تا کارتشو بگیره ، یکیش خود من ، دهنمو گچی کردن ، تا کارت پایان خدمتم رو دادن ، البته منم یه اعترافات تکان دهنده ای برای گفتن دارم ، که هرکس بشنوه ، یه باریکلای تُپُل برای من حواله می کنه . خدائیش ، من دهن اونارو بیشتر گچی کردم تا اونا دهن منو . اگه دوست داشتید ، بگید تا بگم . 

الایحال می خوام بگم ، این قضیه ی سربازی ، شتریه که باسن مبارکه همه آقایون رو مورد تهاجم فرهنگی ، قرار میده . بعدشم اینو از من داشته باشین ، اگر فکر می کنین هیچ راه فراری از سربازی رفتن ، ندارین ، بیخود دست دست نکنید و زودتر اقدام کنید . ممکنه برای شما ، سخت و ناراحت کننده باشه . اما تجربه ، به من نشون داده که یک روزم زودتر از این ..دونی خلاص بشی ، یک روزه . نگید نگفتم .